سفارش تبلیغ
صبا ویژن



سلااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااام اقا ما امتحان سمپاد لعنتی رو دادیمشوخیالان در خدمت تونم با پست سوممممم مدیونی بخونی و نظر ندی ایشاالله مسدود شی ...کچل شی...ترم بعدی امتحانات صفر شی و هزار جوایز نقدی دیگرزبون

سرمو برگردوندم سمت شیده اینا در ماشین نیلو داشت از جا در میومد خواستم برم طرفشون که یهو سرجام خشک شدم ....

یه سگ سیاه و بزرگ از این گرگیا بغل ماشین یکم دورتر از بچه ها وایستاده بود و زل زده بود به چشای من  ترسیدم

من اب دهنمو قورت دادم...

سگ دندوناشو نشون داد..

من دوباره اب دهنمو قورت دادم...

سگ خیز برداشت که بیاد طرفم....

و من هم چنان اب دهنمو قورت دادم"---------------------------"

.

..

.که یهو سگ شروع کرد به پارس کردن و دوید سمت من دقیق یادم نیست چی شد؟غش کردم؟سکته ناقص زدم؟یا چی؟ولی با صدای پارس سگ توجه بقیه سمت من جلب شدکه یهو نیلو داد زد

-وایسا جراردمشکوکم

سگ تو دو قدمی من وایستاد و من از پشت افتادم تو بغل پوران(اسم اصلی رویا)و دستمو گذاشتم رو پیشونیمخسته کننده

نیلو با خنده اومد طرفمونو و گفت:

-چیشد گرخیدی خواهر گلم؟

با لکنت گفتم

-ای....این....س....سگ ..توئه؟

خندید و گفتک

-اره دیگه از تو هم بیشتر دوسش دارم بهش اهانت کنی سروکارت با منه

یه ایشی گفتم و چشم غره رفتم ...

بزغاله تر از سگ این سگ خودش(مدیونی فکر کنی حسودی کردماپوزخند)

نگاهی به ویلا انداختم ...دیوار های خیلی قشنگی داشت و دور و. بر ویلا پر از درخت و گل بود ولی انگکار یکی توش زندگی میکرده تو این روزا..داشتم ویلا رو دید میزدم که بچه با چمدونا اومدن با کلید نیلو وارد شدیم شومینه روشن بود و خونه گرمبود..با علامت سوال برگشتم طرف نیلو که بفهمم ماجرا چیه؟ که دیدم داره با پوران پچ پچ میکنه چشام گرد شد مگه اینا دعوا نکرده بودن؟ررویا اول متوجه من شد و با ارنج زد تو پهلو نیلو و نیلو برگشت سمت من و با نیش باز نگام کرد..

صدای قاروقوری بلند شد با تعجب بگشتم سمت شیدا که دیدم دستش رو شکمشه پق زد زیر خنده و گفت

-خب گشنمه

شیده با صدای خواب الود گفت

-این که طبیعیه یه چیز جدید بگو

خندیدم و گفتم خب بریم وسایلمونو بزاریم تو اتاقا کی باکیه؟

نیلو-اتاقا زیاده هر کی یه اتاق برداره اما اتاق اخری سمت چپی مال منه

مشکوک نگاش کردم و گفتم -چرااااا؟

با پرویی تمام گفت

-چون دلم میخواد

یه ایش گفتم و برگشتم که برم تو اتاق سومی که یهو شیده عین جن پرید جلومو و دوتا دستاشو گرفت به لاقه ی در و گفت

-اا.....چیزه....میدونی....چیزه

شیدا اومد جلو و گفت

-اره چیزه ....یعنی نکه شیده مشکل گوارشی داره جدیدا باید بره این اتاق که دستشویی جدا داره

با حالتی که انگار حالم داره بهم میخوره بگشتم سمن نیلو که داشت میخندید هه هه رو اب بلخندی اومد جلو و در یه اتاق بغلیشو باز کرد و گغت

-بیا عمو تو برو این تو مواظب باش موش نخورتت

پوران خندید و گفت

-عشقمممممممم میخوای منم بیاممممم؟

من یه چشم غره رفتم و گفتم:

-نخیر ممنونات

رفتم تو اتاق و در و بستم صدای خنده هاشون با بستن چند تا در تموم شد نگاهی به اتاق انداختم یه تخت یه نفره بغل پنجره بود و یه اباژور و یه کمد چوبی و کلا چیزایی که توی یه اتاق معمولی پیدا میشه...اتاق ساده ایی بود خسته بودم  جمدونمو یه گوشه گذاشتم و خودمو و گوشیمو پرت کردم رو تخت شروع کردم به بازی کردن با گوشیم نمیدونم ساعتای چند بود که خوابم برد دقیقا 1 ساعت بعد احساس کردم یکی داره منو میزنه هیچی دیگ با خودم درگیر بودم که صدای اون شبح بلند شد شیده بود شونه هامو گرفته بود و محکم تکون میداد

-پاشوووووووو....پاشووووووووووووو....با من حرف بزن دختررررررررررررررررررررررر.... نه نه نه تو نباید بمیریییییییییییییییییییی

وااااایخوابم گرفتچشامو به زحمت واکردم  که یهو یکی محکم خوابوند تو گوشم و بعد دستشو گذاشت رو دهنشو و چشماشو گرد کرد با شک همونطوری که دستم رو گونم بود نشستم سر جامو و گفتم

-شیده چته؟داری چیکار میکنی؟

-فکر کردم مردی...و زد زیر خنده

تازه سیستم عاملم اومد رو کار و یادم اومد که این وحشی داشته منو میزده پس محکم زدم پس کله اش و گغتم

-بزغاله داغونم کردی ادم مرده نفس میکشه ای کیو؟

داشتیم همو میزدیم که پوران از راه رسید و گفت

-اا شانگ(این اسیم ترکیبی از اسم شیده و اواتار انگ است به دلیل علاقه زیا شیده به انگ)ولش کن عشقمو نزنین همووووووو

با موهای ژولیده و در حالی که یقه شیده رو گرفته بودم با قیافه حق به جانبی گفتم:

-زد تو گوشم

خندید و گفت :

-اخی بیا بوست کنم خوب شی

یه جیغ زدم و از حرصم پاشدم که برم از تخت پایین که شیده خانوم نشسته بود رو شلوار لی من پس با مخ اومدم رو زمین که شیده غش کرد پورانم که 3 ساعت داشت هلیکوپتری میرفت

نیلو با عصبانیت اومد تو و گفت

-چه خبرتونه؟وحشی....

و یهو چشماش گرد شد و منو دید که افتام گفت

-او مای گااد

و شروع کرد به خندیبدن

بعد از نیم ساعت خندیدن این دیوانه ها رفتیم پایین که دیدیم شیدا نشسته رو میز ناهارخوری و داره با ولع پیتزاشو میخوره با لپ های باد کرده نگامون کرد و بعد از قورت دادن لقمه اش گفت

-امری باشه؟

نیلو -فعلا امری نیست

پنج تایی نشستیمو و شروع کردیم به غذا خوردن

.

.

.

.

.

چیه؟کجا میای باید صبر کنی تا پست بعد حالا برو نظر بدهمؤدب


[ سه شنبه 93/11/7 ][ 6:8 عصر توسط Shaghayegh.d ] نظرات ()