خب از این پست به بعد بیشتر با موضوع اشنا میشید
این داستانه منه شخصیت اصلیاش منو دوستامیم و فقط جنبه طنز داره و قسمت به قسمتش براشون اتفاقای جالبی می افته و اما شما.......باااااااااااااااااااااااااااااااااااید این داستانو بخونی و گرنه ....خب کار خاصی نمیکنم اما تو بخون حتما که نباس زور بالا سر ادم باشه مگ ن؟
.
.
. برو ادامه
یا غفووووووووووووووووووووووووووووور
خخخخخخ انصافا این راسته
توی دروازههههههههههههه
من.....حرفی ندارم
تلاششون قابل تقدیره
خخخخخخخ دمش گرم
واقعا منم همچین حسی داشتم
.
.
.
روی میززززززززززززززززززززززززززززززززززززززززززززززز
واااااا...چرا بلاکش کرد؟
خر خوانندگی لگد میزنه اینه ها
این دیگ کاملا واقعیه
افرییییییییییییییین پسرممممممممممم دیدین چ نقاشی کشید(:
خب دیگه تموم شد
.
.
.
.
دلت میاد نظر ندیییییییییییییییییییییییییی؟
با خواهرت شوخی کن دستش بنداز بغلش کن..
برو پشت در قایم شو داداشتو بترسون محکم بزن به شونش هواشو داشته باش..
مامانتو قلقلک بده تا از خنده نتونه حرف بزنه کاری کن پیش دوستاش پزتو بده
کیف کنه از داشتنت..
باباتو بغل کن چاییشو تو بده دستش بگو برات از تجربه هاش بگه
بشین پای حرفاش درد دلاش..
دوستت اگه تنهاست اگه غم داره تو دلش
اگه میبینی زل زده به مونیتورشو هرازگاهی میخنده ازون تلخاش!
"تو" هواشو داشته باش..
"تو" تنهاش نذار..
باور کن روزی هزار بار میمیره
کسی که فکر میکنه واسه کسی مهم نیست...