سفارش تبلیغ
صبا ویژن



سلااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااام چطور مطورییییییییییییییییییییییین؟؟؟؟؟؟؟؟؟اینم پست 5 ام

.

.

.

.

واقعا خسته میشم هعی میگم نظر بده خودت نظر بده دیگ افرینخوابم گرفت


 

 

پنج تایی نشستیم سر میز و همو نگاه کردیم

من-خب؟؟

نیلو با تفاوتی گفت-خب ک خب

شیده-خببب؟؟؟؟

شیدا –نفهمااااا منظورش چاییه چایی کو؟

پوران با صدای خواب الود گفت

مگ چایی هم میخورن تو صبحونه؟

من-پ ن پ

شیدا نگام کرد با تعجب گفتم

مننننننننننننن؟؟؟عمرااا...من بلد نیستم چایی بریزم تو که منو میشناسی

یه نگاه به پوران کرد

-ریلی؟دلت واقعا دلت به من خوشه؟

یه نگاه به شیده کرد

شیده با نیش باز گفت

- اصن چایی با کدوم چ هست؟

شیدا برگشت سمت نیلو که نیلو با یه نگاه عاقل اندر سفیه گفت

-اصن به من میاد از این کارای سنگین بکنم؟

شیدا یه نفس عمیق کشید و گفت

-خب پس چایی بی چایی

نیلو با بی تفاوتی شونه هاشو بالا انداخت و گفت

-اب جوش میخوریم

من-تورو خدااااا..واقعا اب جوش؟

نیلو –اره خواهر گلم حالام پاشو برو یه اب جوش بریز بیار بده دست عمو افرین پاشو

شیده-بیا یه دونه ام واسه دوست عموت بریز افرین

من-هه هه هه خندیدم پاشو برادرم ادم بچه 5 ساله رو میفرسته به این چیزا دست بزنه ؟

سرم رو برگردوندم سمت شیدا و گفتم

-پاشو دیگ شیدا به خدا گناه داریبممممم

شیدا –نع

نیلو-ادم باش

شیدا-نع

شیده تورو خدااااااا

پوران-پلیزززززززززززز

شیدا با بی حوصلگی یه اوف گفتو و بلند شد و چایی ریخت سر صبحونه طبق معمول مسخره بازی در اوردیم بعد از جمع کردن سفره شیده و من و پورانو و نیلو و شیدا هرکدام رفتیم اماده شیم بریم جنگل بگردیم یه لباس ساده و راحت پوشیدم و برای اطمینان خاطر یه دست لباس دیگم با خودم اوردم که اگر افتادم یا مثلا بلایی سرم اومد بی لباس نباشم.

کتونی هامو ازچمدون در اوردم و دویدم سمت پله ها

.

.

3 ساعت منتظ شیده بودیم که بند کتونیشو ببنده

پوران-شیده واقعا دیگ دارم خسته میشم

شیده –اه ه ه هولم نکن دیگه به نظرت پاپیونی ببندم یا پشت پام ببندم ؟

نیلو-هیچکدوممم دهنتو ببندو یه کاری بکن قبل از اینکه منکنترلم خارج شه

شیدا-شیده زود باش دیگه

منم که داشتم وسه خودم عکس میگرفتم و با اینا کار نداشتم .پس از یک کفش بستن بعد ما رفتیم جنگل

همینجوری که 5 تایی کنار هم راه میرفتیم و چرت و پرت میگفتیم رسیدیم به یه درخت خیلی بزرگ که سیب هاش چشمک میزدن

نیلو و شیده شروع کردن به کل کل کردن که کدومشون میتونن برن یه سیب بچینند

نیلو-تو بچه گروه خونیت به این کارا میخوره؟

شیده-فعلا که خورده ولی تو نیا اسکلت اخه بری بالا بیفتی فسیل میشیا

نیلو-هه هه به همین خیال باش

و بعد یهو هردوشون هجوم بردن سمت درخت...

داشتن خوب میرفتن بالا از درخت تقریبا نزدیک هم بودن که یهو پا ی شیده یکم ول شد ولی سریع خودشو جمع کرد شیدا و پوران که یه گوشه وایستاده بودن شیدا خوراکی میخورد و پورانم هعی اینا رو تشویق میکرد و میخندید

منم با گوشیم ازشون فیلم میگرفتم درخت خیلی بلند بود فاصلهی اونام لحظه به لحظه از زمین بیشتر میشد تا جایی که رسیده بودن به چند تا سیب نیلو زودتر از شیده سیب چیدو کم کم اومد پایین همیجوری که میومد پایین سیبم گاز میزد شیده ام یکم با سیب درگیر بود ولی بالاخره موفق شدو اومد پایین یکم مونده بود تا به زمین برسه نیلو دیگه رو زمین بودو و داشت میومد سمت ما که شیده خانوم نینجا بازیش گل کرد و پرید پایین درست تو منطقه ی پرشش نیلو وایستاده بود..یه جیغ زدم نع شیدهههههه

ولی دیگه پریده بود افتاد با شدت رو کمر نیلو و نیلو محکم خورد زمین و ای گفت شیده از پشتش بلند شد هممون شکه بودیم نیلو هیچی نمیگفت به تنه ی درخت تکیه داده بودو و محکم دستشو گرفته بود و چهره اش سخت شده بود و اخم کرده بود ...

من-نیلو...میتونی دستتو تکون بدی؟

نیلو –نمیدونم

شیده-اروم تکونش بده

شیدا- اروما اگرم دیدی درد داری دیگه تکونش نده

نیلو سرشو تکون دادو و ارو دستشو تکون داد و یهو فریاد کشید ...

پوران خیلی جدی نگامون کردو و گفت

-بچه ها......دستش شکسته

من-باید ببریمش دکتر

شیدا-چجوری تکونش بدیم

من-قطع نخاع نشده که میتونه اروم بلند شه مگ ن نیلوسرشو تکون دادو با کمک بچه ها بند شد شیده و شیدا بغلش وایستادن تا کمکش کنن

تا نزدیکی ویلا رفتیم دیودیم سمت خونه و سوییچ نیلو و اوردم و داشتم در ماشینو وامیکردم که یهو نیلو داد زد

-نع نعععع

با تعجب گفتم

-چته؟

-حق ندارین با ماشین من رانندگی کنین صدمه میبینه

با قیافه حق به جانبی نگاش کردمو گفتم

-با چی بریم؟با الاغ؟

-اون دیگ مشکل شماست

یه نفس عمیق از سر عصبانیت کشیدم و بدون توجه به غرغرای نیلو سوار ماشین شدیم کل راهو با 80 تا روندم از بس این دخترک غر زد هعی گفت تند نرو ...گاز نده...مراقب باش...

کلا ارزو کردم که کاش به جای دستش دهنش شکسته بود

خلاصه دست نیلو رفت تو گج و آتل بست

...تو راه خونه هم فقط غر زدا غر هاشم به این صورت بود

-حالا چجوری غذابخورمممم؟؟؟؟؟چجوری برم حموم؟؟؟؟چجوری برم دست به اب؟؟؟؟چجوری ماشین برونمممم؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟اخریه مهم ترین موردههههههه خداااا من زود بود برام علیل و ناقص شم...

من- اه ه ه ه بسه دیگ سرمو خوردی

شیده-من خودم بهت غذامیدم

شیدام با خنده گفت

-منم هرجا خواستی میبرمت

یهو پوران پق زد زیر خنده و گفت

-من کمکت میکنم بری حموم

بعد 3 تایی منو نگاه کردن

با چشمای گرد گفتم

-چیهههه؟انتظار ندارین که من دست شویی رو به عهده بگیرم؟؟؟؟؟

4 تایی زدن زیر خنده ...خیلی خنده‌دار

تا خود خونه خندیدیم ...

 


[ جمعه 93/11/24 ][ 3:3 عصر توسط Shaghayegh.d ] نظرات ()